فارغ از تنوع ژانر فیلمهای سینمایی، ژانر کمدی همواره مورد اقبال سینما دوستان قرار گرفته است؛ فیلمهایی که به دور از هیاهو بینندگان را ساعتی از دلمشغولیهای روزانه دور میکنند و باعث میشوند تا لحظهای در کنار خانواده خنده روی لبان همه بنشیند. بعد از گردآوری فیلمهایی از ژانرهای وحشت، اکشن و عاشقانه، در این مقاله به سراغ فیلمهای طنز برتر در طول تاریخ رفتهایم؛ فیلمهایی که هر کدام در جایگاه خود اثری برتر محسوب میشوند و در دل روایت خود داستانی فاخر را بازگو میکنند. در این مقاله به سراغ بهترین فیلم های کمدی تاریخ سینما رفتهایم تا نگاهی بیندازیم به برترین آثاری که با گذر زمان همچنان قادر هستند لبخند را مهمان صورت بینندگان کنند.
۲ - هواپیما / Airplane
- کارگردانان: جیم آبراهامز، دیوید زوکر، جری زوکر
- نویسندگان: جیم آبراهامز، دیوید زوکر، جری زوکر
- بازیگران: رابرت هیز، جولی هگرتی، لزلی نیلسن
- سال اکران: ۱۹۸۰
- امتیازات: راتن تومیتوز: ۹۷٪ / آیامدیبی: ۷.۷
«هواپیما» محصول سال ۱۹۸۰ به کارگردانی جیم آبراهامز و برادران زوکر، تقلیدی مسخره از ژانر سانحهای است. بهطور مشخص داستان و شخصیتهای محوری آن از فیلم «ساعت صفر» قرض گرفته شدهاند و بسیاری از صحنههای فیلم بیننده را به یاد «فرودگاه ۱۹۷۵» میاندازند.
ماجرای فیلم درباره یک خلبان جنگی بهنام «تد استرایکر» (با بازی رابرت هیز) است که در طول جنگ دچار ترس از پرواز شده و خلبانی را کنار گذاشته است. تد برای بازگرداندن نامزدش «ایلین» که مهماندار است بهطور ناخواسته سوار هواپیما میشود. در طول پرواز مشخص میشود که ماهیهای استفاده شده در غذای مسافران هواپیما فاسد بودهاند و این موضوع باعث مسمومیت آنها شده است. از بخت بد، خلبان و کمک او هم که ماهی مصرف کردهاند مسموم میشوند و فرد دیگری برای کنترل هواپیما وجود ندارد. ناگهان ایلین به یاد میآورد که در این شرایط فقط تد است که میتواند به آنها کمک کند، اما مشکل اینجا است که او از پرواز کردن وحشت دارد.
۱ - روشنایی های شهر / City Lights
- کارگردان: چارلی چاپلین
- نویسنده: چارلی چاپلین
- بازیگران: چارلی چاپلین، ویرجینیا چریل، فلورنس لی
- سال اکران: ۱۹۳۱
- امتیازات: راتن تومیتوز: ۹۸٪ / آیامدیبی: ۸.۵
ولگرد کوچولو مشغول متر کردن خیابانها بود که ناگهان با یک دختر گلفروش روبهرو شد. در نگاه اول زیبایی دختر دلش را برد. وقتی خواست از او یک شاخه گل بخرد متوجه شد که دخترک نابیناست. ولگرد تصمیم گرفت که رفتگر شود تا از این طریق پول بهدست بیاورد و چشمان دختر را معالجه کند، اما چون دیر سر کارش حاضر شده بود از آنجا اخراج شد. او سپس در مسابقات بوکس شرکت کرد تا شاید با برنده شدن بتواند خرج عمل دختر گلفروش را فراهم کند، ولی در مسابقه باخت و ناامید شد. ولگرد یک دوست میلیونر دائمالخمر داشت که او را در حالت مستی از خودکشی نجات داده بود. او میتوانست به ولگرد کمک کند، اما مشکل اینجا بود که مرد میلیونر فقط در حالت مستی ولگرد را به یاد میآورد و در هنگام هشیاری وی را نمیشناخت.
دقت کنید چاپلین در فیلم City Lights چه طعنه ظریفی به اختلاف طبقاتی موجود در جامعهاش زده و بهطور غیر مستقیم به مخاطبانش میفهماند که انسانها وقتی هشیار هستند دوستی و کمک به همنوعان را فراموش میکنند! مرد میلیونر هنگامی که مست است میتواند فرشته نجات ولگرد و دختر گلفروش باشد، اما وقتی هشیار است حتی ولگرد را به زندان میاندازد. در پایان فیلم میبینیم که ولگرد از زندان آزاد شده و با دختر گلفروش که اکنون بیناییاش را به دست آورده و در یک مغازه مشغول به کار است روبهرو میشود. دخترک ابتدا ولگرد را نمیشناسد، اما هنگامی که برای فروختن یک شاخه گل به او دستانش را لمس میکند میفهمد که این مرد کوچک همان کسی است که دیدن دوباره روشناییهای شهر را مدیون اوست.