شبکههای اجتماعی را میتوان به شمشیر دولبهای تشبیه کرد که درصورت کمرنگشدن منطق و دانش لازم برای تفکیک اخبار ساختگی، نقشی مخرب ایفا میکنند.
وقتی دوازدهمین دورهی انتخابات ریاستجمهوری ایران تمام شد و آبها از آسیاب افتاد، روزنامهی ایران مطلبی با عنوان «انتخابات با یک کلیک» منتشر کرد و در آن از شور مجازی نوشت.
در آن گزارش، آمده بود که دکتر حسن روحانی بهبهانهی پیروزیاش در انتخابات، با ارسال پیامی از فعالان مجازی تشکر کرده و گفته است:
از فعالان مجازی که توانستهاند این امواج خروشان و پُرمعنا را به اعماق جامعه بگسترانند و عظمت حضور را بیافرینند، تشکر میکنم.
همین پیام صمیمانه و صادقانه کافی بود تا نقش پررنگ رسانههای اجتماعی در زندگی مردم و همچنین تأثیرشان بر افکار عمومی مشخص شود. شاید چندین سال پیش هیچکسی فکرش را نمیکرد که روزی شبکههای اجتماعی تا این اندازه بر تمام ابعاد زندگی آدمها سایه بیندازند. آن روزها تنها تریبونهای جامعه روزنامههای کشوری بودند؛ اما حالا عکسی از جسم بیجان کودک سوری در سواحل ترکیه در یک سوی دنیا منتشر میشود و تنها چند ساعت بعد از آن تمام دنیا دربارهی آیلان مینوشتند.
شبکههای اجتماعی افسار روابط آدمها را بهدست گرفتهاند و به هر سمتی بخواهند با خودشان میبرند. آنطورکه گاردین مینویسد، رسانههای اجتماعی این روزها بار افزایش اطلاعات مردم را بهدوش میکشند. حالا دیگر با کمک این شبکههای آنلاین همه دنیا از هم خبر دارند و مردم دیگر آن بیخبرانی نیستند که اخبار را فقط میان خطوط سیاه چاپشده روی کاغذ روزنامه دنبال میکنند. حالا سرعت انتشار اطلاعات در شبکههای اجتماعی آنقدر زیاد شده که رسانههای کاغذی قافیه را به انواع برنامههای آنلاین باختهاند و یادشان کنج دوری از خاطرات مردم خاک میخورد.
قضیه به همین توانایی بینظیر و سرعت زیاد انتشار اطلاعات در رسانههای اجتماعی ختم نمیشود که اگر اینطور بود جای افسوس نداشت. مشکل از جایی آغاز میشود که رسانههای اجتماعی با تدوین اطلاعات بهگونهای که خودشان دوست دارند، روی افکار عمومی تأثیر میگذارند؛ یعنی در بزنگاههای خاص بسته به موضعگیری دلخواهشان اطلاعات را طوری تدوین و منتشر میکنند که به مزاجشان خوش بیاید. اینجا است که اگر مخاطبان این شبکههای دوستداشتنی سواد رسانهای لازم را نداشته باشند، هربار درگیر بازی مجازی جدیدی میشوند که در ظاهر خوشرنگ و لعابش، بسیار بیرحمانه پیش میرود.
راز اطلاعات دستکاریشده
اسم هیتلر که بهمیان میآید، هزاران تصویر و تعریف مختلف از او در ذهن مخاطبان نقش میبنند. لنی ریفنشتال، فیلمساز آلمانی، در فیلم «پیروزی اراده» هیتلر را در هیبت قهرمانی بهتصویر میکشد که از آسمان برای نجات آلمانیها هبوط کرده است. همین فیلم را با همین قواره فیلمسازی انگلیسی طوری تدوین کرده است که تصویر مضحکی از هیتلر را نشان میدهد. این چیزی است که دقیقا در رسانههای اجتماعی هم موبهمو رخ میدهد. هر کسی بهزعم خودش اتفاقات و کلمات را دستکاری میکند و آن چیزی که دوست دارد، به خورد مخاطبان میدهد. اینجاست که اهمیت سواد رسانهای مخاطبان رسانههای اجتماعی قوت پیدا میکند. اگر مخاطب آگاهی لازم برای تشخیص اطلاعات غلط و درست را داشته باشد و بتواند در شرایط بحرانی درگیر موج حاکم نشود، همهچیز بر مدار منطق پیش میرود.
با تمام اینها، مشکل از جایی آغاز میشود که معمولا درصد بسیار کمی از افرادی که خوراک اطلاعاتیشان را از این شبکهها میگیرند، آگاهی لازم را دارند و ملعبهی دست بازیهای مجازی نمیشوند. سرژ چاکوتین، پژوهشگر حوزهی تبلیغات و رسانه، نظریهای بهنام «تزریق محتوا» دارد که براساس آن، مخاطب فردی منفعل دربرابر رسانهها در نظر گرفته میشود. همچنین، هر رسانه هم مانند فردی که در بیمارستان بستری شده است، با مخاطب خود رفتار میکند و محتوای دلخواهش را به او تحمیل میکند. این دقیقا همان چیزی است که حالا در شبکههای اجتماعی هم اتفاق میافتد. مهم نیست مخاطبان اطلاعاتشان را از رسانهی کاغذی دریافت میکنند یا آنلاین، سراغ جراید میروند یا شبکههای اجتماعی، هر جایی که پای جابهجایی اطلاعات در میان باشد، بازیگرانی هستند که آنچه خودشان دوست دارند، به تماشاگران قصه نشان میدهند.
از غرقشدن سانچی تا مراسم تقدیر
اینها هیچکدام اخبار تازهای نیست که پیشازاین اتفاق نیفتاده باشد. در سالهای گذشته، بارها شاهد چنین ماجراهایی بودهایم؛ از غرقشدن کشتی سانچی و آتشسوزی پلاسکو گرفته تا سیل سراسری ایران و هزاران اتفاق مشابه دیگر. مردم در بزنگاههای مختلف بارها خودشان را بهدست رسانههای اجتماعی سپردهاند و اطلاعات دستکاریشدهای گرفتهاند که گاهی فاصله زیادی با واقعیت داشته و بدونشک در قضاوت آنها تأثیرگذار بوده است.
نمونهی آخر هم که سروصدای زیادی بهراه انداخت، اتفاقی بود که در یکی از سفرهای اسنپ رخ داد و باز شبکههای اجتماعی میدان بازی مخاطبان شدند.
اطلاعات دستخورده و مخدوش از جناحهای مختلف بهگوش رسید و معرکهای راه افتاد که نتیجهاش جانگرفتن هشتگی بود که زندگی همان مخاطبان را نشانه گرفت. هوادارانِ مسافر اسنپ را به برگزاری مراسمهای تقدیر برای راننده متهم کردند و فریاد وااسفا سر دادند؛ درحالیکه نه اسنپ مراسمی برگزار کرده بود و نه مدیران اسنپ در مراسمی شرکت کرده بودند.
این نیز میگذرد؛ اما خیلی زود سوژهی دیگری فراهم میشود و اهالی رسانههای اجتماعی باروبندیلشان را جای دیگری پهن میکنند. نه رفتگان کشتی سانچی جان دوباره میگیرند، نه خانههای آوارشده بر سر سیلزدگان نو میشوند، نه پلاسکو دوباره قد میکشد و نه طعم آن سفر اسنپی شیرین میشود. این وسط فقط باور آدمهایی که سوادشان را از رسانههای مجازی وام میگیرند، هر روز خط و خدشه عمیقتری برمیدارد و بیشتر نم میکشد.
مخاطبان عادت میکنند به شنیدن اطلاعات دستکاریشده و آن وقت است که اگر روزی کسی خبر دهد اوباما برای ریاستجمهوری ایران قرار است نامزد شود، نه کسی تعجب میکند و نه انکار!
برای دیدن مطالب فناوری بیشتر اینجا کلیک کنید